روزی به یادماندنی
چهارشنبه عصر ساعت 6:45 پرستار مردی در اتاق عمل را گشود و پدر را فراخواند روشان بغل خاله اش به بخش رفت و حسین درب ریکاوری. تا ساعت 8:30 فهیمه در اتاق عمل بود خدا می دونه چقدر این ساعات سنگین و سخت گذشت
بالاخره فهیمه جان هم اومد و به بخش منتقل شد.
شبی به یادماندنی و پر از شور و شوق
صدای اذان بین بیرون امدن فهیمه و روشان طنین دلنوازی بود که هرآینه فریاد می داد بندگان من هرچه دارید و ندارید آنِ خداست .
امروز بیشتر از گذشته احساس نیاز به تو دارم یارب العامین و یا ارحم الراحمین.
خدا یا تورا بابت همه نعمات سپاس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی